دیگری بامن
دیگری بامن

دیگری بامن

درهم

داداش رویاها

خوشا روزگار جوانی

به وقت خنده های نهانی

خوشا روزگاری که طی شد

به همراه چند لنترانی

خوشا روزگاری که داداشی اعصاب داشت

روانی سرزنده شاداب داشت

به زیر بغل نان و کباب داشت

وگر مرا کتک می‌زد اندکی عذاب داشت

نوازش می‌نمود با صبر و با حوصله

و می‌گفت عزیزجان اینها کار دله

داداشی را دوست دارم مثل حسین

حسینی که جز عباس یاور نداشت 

و عباس که جز او باور نداشت

«شعری برای داداش رویاهایم»

امیدوارم از خواندنش لذت ببرید 

ته تهش

تو زیاد دوسم نداری 

زیاد برام وقت نداری 

بعضی وقتا حوصله مو نداری

گاهی یواشکی تنبیهم میکنی

پیش میاد بهم توجه نمیکنی 

همیشه نمیتونم پیام بدم

حرفام ناتموم میمونه

وقتی تو رو می‌خوام نیستی

وقتی میای بداخلاقی ممنوعه

سهم من ازتو زیاد نیست 

همیشه باید حرف گوش کنم

تازه خیلی هم دوست دارم 

توهم دوسم داری 

واقعا چرا اینجوریه ؟

خاله زنی

دوست دارم حرف بزنم

توهم باهام حرف بزنی

دوست دارم قصه بگم

از شبای خاله زنی

میخوای بری؟

هیچ وقت اینجوری نبودی

نکنه میخوای بری 

حالت خوب نبود

تلخ و سرد شده بودی

نکنه میخوای تنبیه کنی

بی حوصله 

به وقت

به وقت 4تیر97 

به یاد اونی که همیشه تو قلبمه 

و تویی که نیستی

منی که دلتنگم

دوستت دارم