دیگری بامن
دیگری بامن

دیگری بامن

درهم

یه وقتایی

یه وقتایی دلم خیلی برات تنگ میشه

صدات میپیچه تو‌ گوشم 

من این لحظه ها رو به هیچکس نمیدم



مادرمی

من تا حالا هیچ زنی رو بامادرم 

مقایسه نکردم 

هیچ مردی رو هم با مادرم مقایسه نکردم 

اما تو برام مث مادرمی 

فقط تو مث مادرمی 








دیدمش

وقتی دیدمش 

گله ای نداشتم 

غر نداشتم 

ادا نداشتم 

کرم نریختم‌  

میدونید چرا؟

چون دلم برا صدا و لبخندش خیلی تنگ شده