دیگری بامن
دیگری بامن

دیگری بامن

درهم

ارثیه

پشتکار مادرم

تربیت پدرم 

منطق داداشم 

من دارم از ارثیه هام حرف میزنم

شما هی استاد و بانو ببند به مردم



یه وقتایی

یه وقتایی دلم خیلی برات تنگ میشه

صدات میپیچه تو‌ گوشم 

من این لحظه ها رو به هیچکس نمیدم



مادرمی

من تا حالا هیچ زنی رو بامادرم 

مقایسه نکردم 

هیچ مردی رو هم با مادرم مقایسه نکردم 

اما تو برام مث مادرمی 

فقط تو مث مادرمی 








دیدمش

وقتی دیدمش 

گله ای نداشتم 

غر نداشتم 

ادا نداشتم 

کرم نریختم‌  

میدونید چرا؟

چون دلم برا صدا و لبخندش خیلی تنگ شده